هشدار! این نوشته ممکن است برای همه مناسب نباشد!!
نوجوان بودم؛که با مرگ برادر جوانم، آن روی تراژیک زندگی را دیدم. اوایل جوانی ام بود که با مرگ برادر دیگرم، در اندوه غرق شدم؛ طوری که هر بار از خواب بیدار می شدم؛ از زنده بودنم دردم می آمد... خوش شانس بودم و مسیر به گونه ای پیش رفت که به جای خفه شدن در اندوه؛ به دنبال معنای زندگی، خودم را غرق در کتابها کردم... جواب قاطعی پیدا نکردم و به جای چرایی زندگی؛ به چگونگی اش رسیدم!
چند سال گذشت و روزهایی رسید که غرق در شادی شدم؛ از زنده بودنم شاکر شدم و سعی کردم از این بلیط شانس زندگی که نصیبم شده بود؛تمام بهره را ببرم.
در طول زندگی ام، چندبار از واقعیت، سیلی خورده ام! تکان دهنده ترینش برای چند سال پیش بود؛ وقتی خبر مرگ آن دختر ۹ ماهه را در ماشینشان خواندم. ماشینشان را در حالی که بچه تویش بود؛ دزدیده بودند و کنار خیابان رها کرده بودند. توی گرمای تابستان؛ بچه در اوج بی پناهی؛ در اثر تشنگی و گرسنگی مرده بود!! دخترم آن موقع کوچک بود؛ یادم می آید با خواندن آن خبر؛ خیلی گریه کردم. تمام باورها و اعتقاداتم به لرزه درآمد.
توی نظام اعتقادی ام نمی گنجید؛ این بی پناهی و معصومیت توامان...
باور داشتم داستانها همیشه خوب تمام می شوند ؛ و حالا واقعیت داشت به باورهایم، به سادیستیک ترین شکل ممکن؛ تجاوز می کرد!! دوباره شک کرده بودم که خدایی هست؟ نمازم را می خواندم و ترسیده بودم اگر خدایی نباشد!!
بی پناهی برای من؛ سیاهترین، غمبارترین و ترسناکترین تجربه دنیاست... مومن بودم؛ اولین و آخرین پناهم خداوند بود؛ و حالا این پناه را از من گرفته بودند... ترسیده بودم؛ بی پناه شوم و دست غیب خدایی نباشد که به فریادم برسد...
تا یکسال ، نظام اعتقادی ام؛ همچنان ترسان و لرزان بود؛ تقریبا بعد از یکسال دوباره به آرامش رسیدم... من نمی توانم یک بی خدا باشم... در توانم نیست به تنهایی مواجه شدن با این دنیای بی رحم.... من به اعتقاد به خدایی خالق؛ عاشق و دستگیر احتیاج داشتم؛ دارم!
حالا خبری شنیده ام و غرق در اندوهم.... سینه ام سنگین است... دلم معجزه می خواهد... دلم خدایی می خواهد که با دستش غیبش ؛ یک دفعه همه چیز را درست کند .. حتی اگر یک دفعه هم نه؛ آهسته آهسته یک روز پایان خوب داستان فرا برسد...
دلم می خواهد پیر که شدم، داستانهای زندگی ام را که مرور می کنم؛ نفس عمیقی بکشم و با آرامش خدایی را شکر کنم که همیشه بود... که همیشه هست...