۲۴شهریور
از قلبم ،که حالا بیرون از تنم به اینسو و آنسو می دود!
دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۴:۲۸ ب.ظ
دخترکم می آید در گوشم حرف بزند. لبش را می آورد کنار گوشم. در کسری از ثانیه حواسم جمع می شود به جادویی بودن این لحظه. در کسری از ثانیه حواسم جمع می شود که این لحظه دیگر تکرار شدنی نیست.حواسم جمع می شود به اینکه چه قدر در آینده دلم برای این لحظه تنگ خواهد شد. غرق می شوم در تجربه وجودش؛ سرش را که نزدیک می آورد؛ به عمد صورتم را می چسبانم به صورتش تا غیر صدای ظریفش؛ حرم نفسش و بوی عطر موهایش؛ لطافت پوستش را هم تجربه کنم.
گفته بودم عطسه ها و خنده هایش چقدر به من شبیه است؟