بازی موش و گربه!
خوشحال که می شوم ؛ کودک درونم را آزاد می کنم و هو هو کنان شروع می کنم مدل فیونا زن شِرِک رقصیدن و لرزاندن!! الحق که صحنه خنده داری می شود و همسرم هم، هر بار بلند می زند زیر خنده! اصلا همین خنده اش این رفتار را ماندگار کرد.
منظورم از خوشحالی، همین خوشحالی های روزمره و یک دفعه ای است که مثل رگبار تابستانی سر می رسد. مثل وقتی که شرط را از او می برم.
آنروز اما وضعیت فرق داشت. بی اجازه نوت موبایلم را خوانده بود و فکر کرده بود با سرچ کردنش می تواند آدرس وبلاگم را پیدا کند. برای اولین بار، این او بود که هوهو کنان می خندید و از خوشحالی نابلدانه می رقصید! از وصف حالم عاجزم. هیچ وقت ندیده بودم این طوری خودش را بسپارد دست احساسش... انگار توی فضا اکلیل پاشیده بودند... ثانیه به ثانیه اش توی ذهنم ثبت شده است.
حسابی خندیدم و گذاشتم حسابی شادمانی بکند... وقتی که تمام شد گفتم نمی تواند آدرسم را پیدا کند چون توی تنظیمات وبلاگم تیک اینکه نوشته هایم برود در موتورهای جستجو را نزده ام.
اینبار من بودم که دوباره مدل زن شرک می رقصیدم و می خندیدم!!