۰۸مهر
ترس!
سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۲ ب.ظ
بدون جر و بحث؛ مسواک زد. کلی خوشحال شدیم. گفتم باریکلا به دختر گلم که مسواک می زند؛ پدرش گفت به به! دندان های دخترم چه قدر تمیز است. وسط تعریف کردنمان پرید. اخم کرد و با لحنی عصبانی گفت:" مسواک زدن اصلا کیف نمی ده، من مسواک می زنم چون فقط نمی خوام دندونام خراب شه!"
خودم را از تب و تاب نیانداختم. گفتم آفرین به تو دختر عاقلم اما ته دلم ترسیدم! از نوجوانی اش ترسیدم. پانزده سالگی اش جلوی چشمم آمد که دارد با من سرِ آوردن دوست پسرش به خانه بحث می کند! آن هم بحث منطقی که چه اشکالی دارد؟
می دانم! با هم کلی چالش خواهیم داشت!