از دنیای شخصی ام

۱۶آذر

آنروزِ سخت

يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۹ ق.ظ

از یک روزی به بعد تصمیم گرفتم دست از تعبیر و تفسیر کلمات و رفتارهای آدمها بردارم... از یک روزی به بعد تصمیم گرفتم تا موضوعی را مستقیما از دهان کسی  نشنیدم؛ برای خودم قصه نبافم و طول و تفسیرش ندهم.... 

آن یک روز، روزِ سختی بود... روزی که به گوش آقای همکلاسیِ مورد علاقه ام _که  در عمل هیچ وقت رابطه مان از همکلاسی فراتر نرفت_ رسیده بود که عقد کرده ام. آن روزی که مسیج زد و با شوخی ازم خواست عروسی ام دعوتش کنم و گفت می خواهد حسابی غذا بخورد!! آنروری که در جوابش فقط یک اسمایلی لبخند فرستادم و درونم برای خوش خیالی های خودم،  های های گریه کردم...

 

پ.ن: گاهی هم تصمیمم را یادم می رود ولی یادآوری اش را نه!!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی