تحتِ فشار
آن اضطراب هفته قبل هنوز، همراهی ام می کند... شکلش کمی عوض شده... حس می کنم وقت ندارم...
کتابهای نخوانده ی مورد علاقه ام ؛ شبیه نوزادی گرسنه جیغ می کشند و آشفته ام کرده اند، حتی لیست کتابهایی که هنوز نخریده ام شان اما مشتاق خواندنشان هستم هم، برایم احساس فشار آورده؛ درست مثل وقتی که جلوی عابربانکی و یک صف طویل پشتت منتظرند!!
اصلاحات مقاله دوم را با تاخیر فرستادم و مجله؛ کار را استاپ کرده . جواب ایمیلم را مبنی بر به جریان انداختن دوباره مقاله نداده اند و همین طور آچمز مانده ام. این کارِ تمام نشده هم قسمتی از فضای ذهنیم را اشغال کرده و هی به روانم سوزن می زند!
یازدهم آزمون استخدامی است و باید مطالعه کنم و تست بزنم...برای رشته مشاور مدرسه آزمون شرکت کرده ام. کار با امنیت شغلی بالا، متناسب با علاقه ام و به اندازه سه نصفه روز در هفته واقعا برابم ایده آل است. مطالعه می کنم اما فقط زمانی که دخترم خواب است... آه که وقتی دخترم خواب است؛ چه قدر کار دارم که دلم می خواهد انجام بدهم...
کار با ۶، ۷ اسیلاتورِ اصلی تحلیل تکنیکالِ بورس را یاد گرفته ام و مطلوبم اینست که هر روز زمانی را بر بورس و تحلیل کردن؛ متمرکز شوم ولی تمرکز من و بیداری دخترم؛ با هم امکانِ سازگاری ندارند! این تحلیل کردن برایم حکم ورزش ذهنی را دارد. برایم لذتبخش است چک کردن نمادهای مختلف و بک تست گرفتن از آنها و نتیجه گیری کردن...
سریال های توی لپتاپم هم، هر شب موقع شام، که فیلم انتخابی "ر" را می بینم، اعتراض می کنند. چاره ای ندارم. زبان اصلی هستند و سانسور نشده و برای دخترمان که با ما شام می خورد؛ مناسب نیست. به علاوه اینکه تنها فعالیت مشترک روزانه ای که کرونا برایمان باقی گذاشته؛ همین فیلم دیدن های موقع شام و چایِ مدتی بعدش است. آن را هم جدا ببینم، مراوداتم با ر به مینیمم می رسد.حتی خواب کم و نامنظم دخترمان باعث شده، اغلب شبها با هم به تختخواب نرویم. من وقتی به تخت میرسم که او دو ساعتی ست به خواب رفته. نتیجتا دیگر از گپ و گفتِ کوتاهِ قبل از خواب و بوسه و آغوش هم خبری نیست...سکسمان هم اغلب غروب هاست؛ وقتی ف سرگرم مشاهده انیمیشن مورد علاقه اش پای لپتاپ است!!
تحتِ فشارم... تحتِ فشار انجام فعالیت هایی که دلم می خواهد اما در الویت های بعدی اند و زمانی برای انجامش نمی ماند...