از دنیای شخصی ام

۰۸بهمن

کابوسِ ابلیس

چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۰۹ ب.ظ

هراسان از خواب پریدم. قلبم تند می زد و چشمانم سیاهی می رفت. گیج بودم و نمی دانستم شب است یا روز است... دهانم خشک شده بود و مرز بین خواب و واقعیت را گم کرده بودم ؛ ناگهان  صدای دلبرِ  دخترم را شنیدم که با خنده و هیجان چیزی را برای "ر" تعریف می کرد... تازه فهمیدم کابوس دیده ام... انگار داستان آدم و حوا را معکوس کرده باشند... از بیابان داغِ بی آب و علفِ زمین؛ غرق در ترس و  تنهایی؛ ناگهان پرت شده بودم وسط بهشت...  بهشتِ کوچکِ سه نفره مان....  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی