از دنیای شخصی ام

۲۶فروردين

بلاهت!

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۱:۴۲ ق.ظ

از سال دوم دبستان با "س" دوستم. این دوستی طولانی مثل مدال افتخاری به سینه ام هست و البته ۶۰ درصد ماجرا را مرهون پیگیری های "س" برای حفظ این دوستی ام. 

"س" با امیر ازدواج کرد. همان امیری که از من خوشش می آمد. و البته او اصلا خبر ندارد. ۵ سال است که ازدواج کرده اند اما اختلاف و دعوایشان خیلی زیاد است. س خیلی درونگراست  و بلد نیست نارضایتی و خشمش را مستقیم نشان دهد. امیر برعکس است. خشمش را انفجاری نشان می دهد و با خمپاره کلماتش "س" را تحقیر و هزارپاره می کند. "س" می ترسد و سکوت می کند. و فردایش به من زنگ می زند. نا گفته نماند که انصاف را رعایت می کنم و چه بسا که حق را به امیر می دهم. الان می توانم بگویم در طول زندگی مشترکشان چندبار با هم دعوا کرده اند. هیچ کدام هم کمک تخصصی نمی گیرند. 

بعد از آخرین دعوایشان "س" دوباره زنگ زد. یک ساعت از نارضایتی هایش گفت. اینبار همسرش نزدیک نیمه شب؛ او را کنار خیابان رها کرده بود؛ در حالی که کیف "س" توی ماشین بود و او نه گوشی داشت و نه کیف پول!!! سرم برای "س" درد گرفت و تا آخر آن روز سگ بودم.

حالا دو روز از آن ماجرا گذشته است. عکس کیک تولدش را استاتوس کرده و زیرش از " همسر عزیزش" تشکر کرده !!

الان دقیقا طبق همان مثل معروف ؛ می توانم خودم را یک ابله معرفی کنم!!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی