از ترس هایم
اینکه زن و شوهر جیب جدا باشند را هیچ وقت نپسندیدم. زندگی خواهرهایم و خواهرهای "ر" را دیده ام. جیب جدایند.... خانم ها پس اندازهایی دارند که آقایان بی اطلاع اند. آقایان از خزج کردن در زمینه هایی پا پس می کشند؛ از هزینه های زندگی گرفته تا آب رفتن ارزش هدایایشان برای همسرانشان!! انگار توی مسابقه ای می افتند که هر کدام می ترسند عقب بیافتند.
در خوشبینانه ترین حالت، مهرماه مشغول به کار می شوم. اما دیروز با "ر" درین مورد حرف زدم. درامدی که کسب خواهم کرد در مقایسه با درامد "ر" ناچیز است اما انتظاراتش را پرسیدم. انتظاراتم را گفتم. گفت مبلغی که ماهیانه برایم واریز می کند را نصف می کند. گفتم تغییر رویه ای در تامین هزینه های مختص خودم را دوست ندارم؛ مثلا اینکه هزینه لباس هایم با خودم باشد. موضوع اصلا پول نیست. موضوع اینست که حمایت مالی او برایم نمادی از حمایت عاطفی ست. شاید درست نباشد اما حس می کنم امورم که از او جدا شود؛ خودمان هم جدا می شویم. تهِ ذهنم این طور نقش بسته که مردها هر چه بیشتر زنی را دوست داشته باشند؛ بیشتر برایش خرج می کنند (البته در صورت داشتن استطاعت). و البته مصداق های بیرونی اش را هم دیده ام. مردهایی که برای معشوقه هایشان خیلی بیشتر از همسرانشان هزینه می کنند! و البته آن مَثَل مادرم هم ته ذهنم هست؛ که " زنی که خرج ندارد؛ ارج ندارد"!!
صحبتمان خیلی خوب پیش رفت .کمی هم وارد جزییات شدیم. ظاهرا مشکلی نیست من ولی ذره بین دست گرفته ام!!
ممنون که به ما درس زندگی میدین :) (جدی!)