از دنیای شخصی ام

۰۸ارديبهشت

هرزگی های بخشودنی

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۱۰ ب.ظ

عکس های پروفایلش را نگاه می کنم.به دقت و دانه به دانه. همه ی عکسهایش را خودم گرفته ام؛ جز یکی. همانی که دوستش ندارم. توی آن عکس؛ زمستان است؛ روی شیب کوه ایستاده و یک کاپشن خاکستری به تن دارد. لبخندی به لب ندارد و توی چشمهایش غم پیداست. مه بی جانی هم همه ی عکس را گرفته. عکس رنگی است ولی هیچ رنگی توی عکس، چشمت را نمی گیرد. در آن زمان پدرش تازه از دنیا رفته بود. کم حرف شده بود و آتش تمایل جنسی اش خاموش.  انگار آن عکس آیینه تمام نما از احوال آن روزهایش است.

الغرض، گاهی به عمد عکس هایش را طوری نگاه می کنم که انگار اولین بار است. با خودم چک می کنم اگر فقط یک آشنا بود؛ باز هم عکس هایش را نگاه می کردم؟ با خودم چک می کنم اگر فقط یک آشنا بود؛ دلم می خواست به او نزدیکتر شوم؟ دلم می خواست نظرش را جلب کنم؟ 

دلم می خواست. واقعا دلم می خواست و این بیشتر از خودم متعجبم می کند. او را با جان و دل می خواهم اما گاهی مچ خودم را میگیرم در حالی که دارم عکس دیگرانی را نگاه می کنم و به دیگرانی فکر می کنم...  وجدان سختگیرم سرزنشم می کند و پتک قدرناشناسی و هرزگی را بر سرم می کوبد... در خودم مچاله می شوم و دلم می خواهد گریه کنم... بعد آن بخش مهربان وجودم را به زور بالا می آورم که ساختار مغز انسان برای بازتوضیح بدهد و این را جزیی از طبیعت بشر برایم وصف کند.بعد،  با کمی تاخیر می توانم خودم را به خاطر انسان بودنم و به خاطر ایده آل نبودنم ببخشم... 

 

این چرخه ای است که بارها تکرار شده است...

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی