این نیز بگذرد...
ویکتور فرانکل در کتاب" انسان در جستجوی معنا"یش رنج آدمی را به گازی تشبیه کرده که با تلمبه به اتاقی وارد می شود. می نویسد اندازه اتاق مهم نیست؛ این گاز در هر حال تمام فضا را پر خواهد کرد و انسان را آزار خواهد داد.
تشبیه خیلی خوبی است؛ با گاز نمی شود جنگید؛ هر چه بیشتر با او گلاویز شوی و دست و پا برنی؛ سریعتر تمام وجودت را فرا میگیرد.شاید باید پنجره را باز کنی تا خودش آرام آرام بیرون برود... منظورم از پنجره هر چیزی است که تمرکز تو را از رنج بگیرد... پنجره برای من تماشای یک غروب زیبا و مطالعه یک کتاب جدید داخواه است....پنجره؛ برای من شانه زدن موهای دخترم و بافتن موهایش است.... پنجره برای من خط چشم کشیدن است.... پنجره برای من بوسیدن "ر" است وقتی پای لپتاپ، کلافه، در حال کلنجار رفتن با مقالات پراِشکال دانشجوهایش است.... پنجره برای من نوشتن است....
پنجره چنگ زدن به دلخوشی های کوچک است...