بیتابیِ جدید!
نمی دانستم چه طور از او تشکر کنم... بغلش کردم و بوسیدمش و از او تشکر کردم... اما برای خودم کافی نبود... دلم می خواست بگویم مرد تو چه قدر بزرگواری... نگفتم... دلم می خواست بگویم ای کاش بتوانم محبت هایت را جبران کنم.... نگفتم... ناآرام بودم ... دلم می خواست که بداند چه قدر ؛ شکرگذار داشتنش هستم اما انگار اگر همین حرفها را به زبان می آوردم؛ شبیه تعارف می شد...
صبح هر دو توی اتاق کارش بودیم. من پای میز تحریر و او پای لپتاپ... برایش مسیج زدم که 'تو تاویلِ "و توفنا مع الابرارِ" قنوت منی'! تاویل یعنی معنای حقیقی و تحقق عینی آیات....
صدای اس ام اس موبایلش آمد و نگاه کرد و گفت عه! تو مسیج داده ای؟ گفتم آره... مسیج را خواند ، لبخند زد و گفت thank you و بعد ادامه کارش.... نتوانستم به او بفهمانم ؛ نفهمید؛ چه قدر احساس توی آن مسیج بود.....
حالا من مانده ام و یک حس قدردانیِ قلنبه شده درونم که نه توانِ رساندنش را به او دارم و نه تحملِ درک نشدنش را از جانب ِ او... تا به حال بیتابیِ ازین دست را تجربه نکرده بودم...
سلام🌺 حال و احوالتان نورانی...
مطمئنید در ترجمه ی و توفنا مع الابرار اشتباه نمی کنید؟
:)