از دنیای شخصی ام

۰۸خرداد

طفلک من

شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۲۷ ب.ظ

مدل ابروهاتو ناراحت کردی و گفتی " مامان من انقدر امیرحسینو دوست دارم که وقتی پیشش هم هستم دلم براش تنگ میشه"!! 

در مقابل این ابراز احساسات از توی فسفلی؛ عکس العملم فقط حیرت است و آهی که از سینه ام بلند می شود... اولین چیزی که به ذهنم می آید تصور نوجوانی ات با فورانی از احساسات است ... مضطرب می شوم غصه می خورم از شکست های عشقی که برای همه حتی تو ؛ اجتناب ناپذیر است..‌‌.

فقط شکست عشقی نیست؛ اگر آمدی و با هیجان از عاشق شدنت برای تعریف کردی، چه طور واکنش نشان بدهم؟؟ چه طور تذکر بدهم که کمی هم خوددار باشی‌.‌‌.‌. چه طور وجود لذت طلب تو را به صبر و شناخت متقاعد کنم؟؟ چه طور از تو مواظبت کنم؟؟؟

هربار بلور نازک احساسات تو را میبینم؛ ترس شکسته شدنش، دست و پایم را می لرزاند.‌‌‌‌.. می دانم که شکستن اجتناب ناپذیر است و بزرگترت می کند؛ اما کاش بتوانم طوری بزرگت کنم که خرد نشوی ..‌. که شکستنت قابل مرمت باشد...

 

امیدوارم دختر کتابخوانی بشوی؛ زنده باشم این دو کتاب را برایت هدیه می خرم .... همین دو کتابی که در زمینه احساسی برایم خودم واقعا راهگشا بوده... امیدوارم پیش از ازدواجت یا پیش از شکست های عشقی متعدد؛ بتوانی بخوانی شان و کمتر آسیب ببینی.‌‌‌‌.. کتاب "بازگشت به عشق " نوشته هارویل هندریکس و "زندگی خود را دوباره بیافرینید" نوشته جفری یانگ.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی