۱۶تیر
Once upon a time
چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۵۱ ب.ظ
یه زمانی هم تو زندگیم از خدا خواستم بهم فرصت اشتباه بده... یعنی اشتباهمو ببینه و مچمو نگیره... مثه مادری که سیگار تو جیب بچه ش پیدا می کنه و چیزی به روی خودش نمیاره... می دونستم دارم اشتباه می کنم اما دلم می خواست با پوست و گوشت و استخونم بفهمم مزه ی اشتباهو...می خواستم خودم به این نتیجه برسم که اشتباهه... مثه نوجوانی بودم که ژست سیگار کشیدن اغواش کرده بود و باید دو تا پُک می زد و به سرفه می افتاد تا بفهمه آدم سیگار کشیدن نیست...
آره من ازون بنده هاش بودم.... او هم از ازون خداهاش بود....