۰۷آبان
بغض۲
يكشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۱۸ ق.ظ
شب ها کابوس جنگ می بینم... توی شهر ساختمانها خراب شده اند... صدای توپ و تانک می آید... دست بچه هایم را گرفته ام و بدو بدو دنبال پناه گرفتنم... ترسیده ام اما برای اینکه بچه هایم نترسند لبخند می زنم و موهایشان را نوازش می کنم...