از مغز مریضم
قبلا هم گفته ام که من فوبی بیماری جنسی دارم. برای همین فکر می کنم حتی اگر در یک خانواده غیرمذهبی و غیر سنتی هم به دنیا آمده بودم؛ حتما ازدواج می کردم یا لااقل تک پارتنر بودم...
نوه های پسر خانواده مان حالا بزرگ شده اند... دوس دختر دارند و سکس هم دارند! از وقتی میدیدم اینها تند تند کیس عوض می کنند؛ مادام اضطراب داشتم که بیماری جنسی نگیرند. ناگفته نماند که دیگر با آنها روبوسی نمی کردم. به بهانه کرونا و مریضی و بعد حاملگی ؛ به دست دادن اکتفا می کردم. پسرم که به دنیا آمد؛ توی کانال دکتر زنانم نوشتند که بچه یازده ماهه زگیل تناسلی گرفته است و از از استخر و دست دادن (با تعریق) و بوسیدن (از طریق بزاق)هم حتی منتقل می شود. و بشتابید و بشتابید واکسن بخرید و بزنید و الخ....
بعد از آن، خوره افتاد به جانم که وقتی بچه را می بوسند؛ بچه مریضی نگیرد! آن قدر زیر گوش خواهر هایم خواندم که برای تمام نوه ها ؛ واکسن hpv خریدیم و زدند. جز دخترم که هنوز ۹ ساله نشده بود....
القصه دو سه باری که درین ده ماه؛ روی آلت پسرم جوش زده؛ تنلرزه گرفته ام و نشخوار فکری کرده ام که مبادا زگیل تناسلی باشد و بعد که خوب شده خیالم راحت شده...
حالا که فکر می کنم شاید فانتزی ازدواج با یک پسر خرخون (یکی مث ر) دقیقا ریشه درین فوبی داشته باشد که تمام وقتش صرف درس و تحصیل بوده و وقت هرز پریدن نداشته....