از دنیای شخصی ام

۰۹آبان

جبر

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۱۵ ب.ظ

اولش در فاز انکار بود... می گفت شاید به این بالش های جدید حساسیت دارم..‌. شاید این...شاید آن...

بعدا گفت تیر غیب بود...

کمی که گذشت گفت آزمایش الهیه‌...

دیشب با چشمی که قطره اشکی براقترش کرده بود؛ می گفت اینکه خودم مبتلا شده ام برایم خیلی آسانتر است تا اینکه بچه ها یا تو مبتلا می شدید...

وقتی محلول ها و داروها را روی سرش می زدم می گفت اگر زندگی روزمره را مختل نکند راضی ام... همین که کنترل بشود...

 

 

حیرت زده و اندوهبار به این فکر می کنم که چه قدر در برابر تقدیر؛ به تسلیم ناچاریم....

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی