از دنیای شخصی ام

۲۴دی

پ مثل پناه!!

دوشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۳، ۱۱:۴۲ ب.ظ

می دانی ؟مرد/ پدر باید نماد حمایت باشد... لااقل در فانتزی های من این شکلی ست... از همین ها که بتوانی به او پناه ببری و بدانی با تمام توانش پشتت ایستاده....

فاصله سنی زیادم با پدرم و بعد هم مریض احوالی اش در سالهای آخر عمرش باعث شد هیچ وقت چنین حسی ازو دریافت نکنم....  و این نقیض این نیست که او هر چه در توانش بود؛ کرد....  و عجیب اینکه این حس را حتی از "ر" دریافت نکردم... در تمام کابوس هایم تنهایم و درین خوابهایم نه تنها حضور ندارد که حتی  برای کمک گرفتن به هر کس دیگری رجوع می کنم جز او... انقدر که وقتی خوابم را برایش تعریف می کنم خودش می گوید "من باز هم نبودم؟"...در بیداری؟  سر مهمترین بزنگاهی که ازو حمایت می خواستم فقط تماشاچی بود. نه اینکه نخواهد؛ بلد نبود... و البته خیلی جاهای دیگر حامی بود و هست اما درد و اثر آن بی واکنشی چنان شدید بود که انگار در ناهوشیارم پررنگتر است...

 

به به! و اینگونه به مناسبت روز مرد؛ مردانگی پدر و شوهرم را زیر سوال بردم  تا نارضایتی های پستوهای دلم هم احساس کنند دیده شده اند!! 

با این همه صبح که چشم هایم را بسته بودم بی آنکه بخواهم تصویر پدرم را میدیدم و شب که "ر" را می بوسیدم قدردان وجودش بودم و آرزوی پیر شدن کنارش را داشتم....

 

در حاشیه : با اینکه معتقدم تصویر خدا به مادرها شبیه تر است اما فانتزی ام از خداوند یک دست بزرگ مردانه است که می شود؛ پشتش پنهان شد و به آن پناه برد و آرام گرفت...

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی