از دنیای شخصی ام

۲۹تیر

از مصایب مادر بودن

شنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۴ ب.ظ

حسادت های "ف" به اوج خودش رسیده... به ازای هر بوسه "ر کوچولو" ، دوبار باید او را ببوسم....اگر با "رکوچولو" کوچکترین خوش و بشی بکنم؛ دخترم سریع می پرسد که دوستش دارم یانه؟  و در طول روز چند بار می پرسد مرا بیشتر دوست داری یا او را؟ در جوابش می گویم من نمی توانم از بین دوچشمانم یکی را بیشتر دوست داشته باشم اما او ادامه می دهد من که چشم راستم را بیشتر دوست دارم :))))

اولین باری که در جواب گریه های نوزاد تازه به دنیا آمده گفته بودم "جانم" ؛ ف با پرخاشگری زیادی گفت "جانم مانم نداریمااا"...

وقتی برای ر کوچولو لالایی می خواندم با من دعوا می کرد که نبابد همان لالایی که برای من می خواندی؛ برای او بخوانی.... نتیجتا تمام قسمت های قربان صدقه ای لالایی ام را برای پسرم سانسور می کردم و نمی خواندم تا ف احساس بدی نداشته باشد..‌. جز این، تا وقتی ف خانه بود خیلی بچه را نمی بوسیدم و قربان صدقه اش نمی رفتم...  پسرم را در مقایسه با دخترم خیلی کمتر بوسیده ام‌...

این حسادت ها با وجود مراعات زیاد من و پدرش وجود دارد‌...  و تعامل با او و تحمل برخی از رفتارهایش  را سخت تر و گاهی طاقت فرسا کرده....

یاد فلان فیلم افتادم که بچه ها به مادرشان می گفتند "تو فلان بچه را بیشتر دوست داشتی".. مادر داستان مستاصل به گریه می افتاد که او بچه آسان تری بود؛ فقط همین.... حالا این حس را کاملا درک می کنم.... تعامل با پسرم حداقل حالا خیلی،آسانتر از تعامل با دخترم شده... دختری که لجبازی های نوجوانی اش شروع زودهنگام داشته و حسادت های افراطی اش تمام انرژی ام را می بلعد.... این را اضافه کن به ترس از مادر خوب و کافی نبودن... به اینکه مبادا ایراد از من است و ....

واقعا مساله تبعیض یا دوست داشتن یکی بیش از دیگری نیست...  مساله همان تعامل با بچه آسانتر و بچه سختتر است.... 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی