دوستتر دارم از ذوقِ داشتنم بغض کنی تا از ترس از دست دادنم....
به نظر من یکی از جذابترین قسمت های جلسات درمان با یک تراپیست درین است که افراد و حوادث را از زاویه ای رصد می کنی؛ که هرگز نکرده ای....
مثلا من همیشه فکر می کردم شرط پدربزرگم برای ازدواج مادرم ؛ مبنی بر اینکه همیشه در نزدیکی آنها زندگی کند، از روی بی عرضگی اش بوده ... تصور می کردم حمایت مادرم را می خواسته ! اما در جلسات درمان به این نتیجه رسیدم که کاملا برعکس بوده و می خواسته از دخترش مراقبت و حمایت کند و وقتی با مادرم مرور کردم متوجه شدم که اتفاقا در حد توانش همیشه حامی و در کنار مادرم بوده...
یا فکر می کردم مادرسادات کم هوش بوده که آن شرایط سخت را تحمل کرده و دم نزده. اما بعد فهمیدم از بلوغ عاطفی بالایش بوده....
یا خیلی چیزهای دیگر که حوصله ی رو آمدنِ دوباره اش را ندارم....
پسرم، لب های مادربزرگم را دارد.... حتی چشم هایش هم گاهی مرا به یاد او می اندازند به خصوص هنگام خندیدنش....
سعی می کنم کودکی مادربزرگم را تصور کنم.... او هم همین قدر آرام و خوشرو بوده و دست روزگار از او زنی جنگجو؛ اهل ریسک ؛ جسور و حتی گاها خشن ساخته بود ؟! یا با همین خصال به دنیا آمده بود؟!
سعی می کنم دختر بچه ی نوپایی را در اتمسفر ۸۵ سال پیش تصور کنم.... طفلکی که با به دنیا آمدنش؛ مادرش از دنیا رفت... کی نازش را می خریده؟ کی با مهربانی تر و خشکش می کرده؟... از همان بدو تولد باید جنگیدن را یاد می گرفته....
حتی اگر قدرت ژنتیک را دست کم نگیریم؛ راستش خوشحال می شوم پسرم جسور و اهل ریسک باشد... اهل جنگیدن و نابلدِ تسلیم...
احمقا با کلی دوربین و میکروفن رفتن با عامل تجاوز به چند کودک مصاحبه کردن و فیلمشو تو فضای مجازی پخش کردن.
احمقای بی فکر! این خودش نوعی تشویق حساب میشه....
تا به حال شده از کوچکی آدمی بترسی؟کسی که انقدر حقیر باشد که بدانی از روی حسادت ممکن است برای پایین کشیدنت؛ به هر کاری دست بزند؟
خوشا به حال و بختت اگر نمی دانی ...اگر ندیده ای...
افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم. الله لا اله الا هو و علی الله فالیتوکل المومنون. و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا....
ترسیده بودم....سرم را که به سجده گذاشتم این آیات روی زبانم سرریز شد و قلبم آرام گرفت....
تصویر دو آدم روی یک نردبان را کشیده بود. فرد پایینی، پای فرد بالایی را گرفته بود و سعی داشت او را متوقف کند و حتی پایین بکشد. زیر تصویر چیزی با این محتوا نوشته بودکه چطوری ممکنه کسی تو رو به پایین بکشه درحالیکه ازت بالاتر باشه؟!
الغرض خدایا انقدر بلندم کن که فکر پایین کشیدنم حتی در تصورش هم نگنجه که تو "تعز من تشا و تذل من تشا" یی....