از دنیای شخصی ام

۲۳مرداد

اگر از من بخواهند بارزترین ویژگی اش را بگویم؛ از انصافش در قضاوت آدمها می گویم... امکان ندارد بدِ کسی را بگویند و او دنبال توجیهی برای آن رفتار بد نباشد... امکان ندارد از بدی کسی بگویند و نگوید باید حرف های او را هم شنید....

با نیمه تاریک خودش ملاقات کرده و می داند هر کداممان بخش های تاریک خودمان را داریم...  بیخود دندان به هم نمی ساید و دیو و فرشته از کسی نمی سازد...

۲۳مرداد

روزی چند بار می بوسدم.... نمی دانم دعایم مستجاب شده یا خبر مرگ زودهنگام دوست قدیمی اش؛ تکانش داده...

فکر اینکه شاید فردایی نباشد به طرز عجیبی هر چیز  ساده و روزمره را دلچسب و خواستنی می کند.... فکر اینکه شاید فردایی نباشد به طررز عجیبی شادی های کوچک را بزرگ و بغض آور می کند....

۲۲مرداد

این بار که از دست مامان بابات شاکی/ خشمگین/ غمگین/ ناامید و... شدی ؛ یه لحظه مکث کن و بببن چه قدر نسبت به پدر و مادرای خودشون بهترن....

اگه حتی ۲۰ درصد پدر مادرای بهتری بودن؛ بدون که  تلاش خودشونو کردن....

۲۱مرداد

خدایا!

مپسند که از تو امید ببُریم...

 

"فقلت ادعونی استجب لکم ..." 

۱۷مرداد

خوب، بدون اینکه علم پیشرفت کنه؛ خواب دلخواهمو دیدم...‌

چه چیزای ساده ای رو باید تو خواب ببینم....

۱۱مرداد

خبر، تکان دهنده؛ وحشت آور و نفرت انگیز است... مثل همه ی اخبار گذشته از  غزه... از این همه شهید؛ زخمی؛ مصیبت زده و بی خانمان...

 

پرسیده بودم آن حمله؛ ارزشش را داشت؟ 

یکی گفته بود فلسطین داشت فراموش می شد و چاره ای نداشتند... و یکی هم از اشتباه محاسباتی حماس گفته بود..‌‌.

 

چه قدر دلم دیدن ذلت اسراییل را می خواهد‌‌‌‌.... این سگ هار بی زنجیر...

 

 

۰۸مرداد

شرکت زیان ده شده. گفتند این فضا بزرگ است و یکی از اتاق ها را اجاره بدهیم. توی دیوار آگهی زدند. یک نفر آمد . همه شرایط را پذیرفت وقرار شد شنبه پول واریز کند تا قرارداد را بنویسند. شنبه صبح زنگ زد که بانک دی حساب دارید؟ گفتند نه! گفت پس چند ساعتی طول می کشد که پول به حسابتان واریز شود. گفته بود در کار فروش سیمانم و برای ملاقات با مشتری هایم اتاق را می خواهم. همان ساعت با یک نفر قرار گذاشته بود... ده دقیقه که از ملاقاتشان گذشته بود ؛ جوان ملاقات کننده سراغ آن فرد را گرفته بود که کجاست؟

ماجرا ازین قرار بود که طرف از طریق دیوار با این جوان آنجا قرار گذاشته بود تا لپتاپش را بخرد... به بهانه اینکه لپتاپت را نشان بدهم و چک کنم از اتاق بیرون زده بود و فرار کرده بود!! قیمت لپتاپ صد میلیون تومان!!

هیچ قراردادی بسته نشده؛ هیچ مدرک شناسایی ندارند؛ پولی به حساب واریز نشده و طرف فلنگ را بسته!! کلاه کپ داشته و دوربین ها هم تصویری از صورتش ندارند!

حالا آن جوان از "ر"  و شریکش به اتهام دزدی شکایت کرده!!

۰۸مرداد

پیرزن/پیرمردهای ِ کار ، از کودکان کار غم انگیزترند...

۰۸مرداد

از آن محرومش کن تا بدان شوق پیدا کند...

۰۷مرداد

چشمانم را که باز کردم بالای سر بچه داشت به او شیشه شیرش را می داد.... دستم را دراز کردم تا دستش را بگیرم و بابت سفر چندروزه مان و زحمت هایش تشکر کنم....چهار انگشتش را به پشت، کف دستم گذاشت.... بماند که مراتب قدردانی را ابراز کردم اما انتظار داشتم او هم دستم را بگیرد...

بعد از سیزده سال هنوز نتوانسته ام بپذیرم این مرد در لمس های عاشقانه هیچ سررشته ای نداشته باشد!!

دوباره شک می کنم که این مرد علاقه ای به من دارد یا افتاده است توی یک مسیری و دارد بی حاشیه ادامه اش می دهد؟

سفرمان را مرور می کنم... هر چه در توان داشت گذاشت... از هزینه کردن  مالی گرفته تا رسیدگی به همه برای برگزار شدن سفر به بهترین شکل.... 

دوباره شک می کنم که واقعا در ابراز عشق لمسی و کلامی ضعیف است یا کلا علاقه ای قوی به من ندارد....شک می کنم که همه چیز درست است اما طرحواره محرومیت  هیجانی ام فعال شده یا واقعا یک جای کار می لنگد؟ شک می کنم که غریبگی با احساس خوشبختی روانی ام ، دارد انگولکم می کند که وقتی همه چیز خوب است چوب در کندوی عسل کنم یا واقعا چیزی در او ناکافی ست....