از دنیای شخصی ام

۰۱آبان

گذر زمان، چیز عجیبی است. خوبی ها را مثل یک گردنبند دستساز نقره؛ قیمتی تر جلوه می دهد؛ روی بدیها؛ غبار می نشاند و کمتر به چشم می آوردشان. علاقه مندی ها را حتی اگر باقی مانده خاطره ای باشند؛ عتیقه ای گرانبها می نماید. 

گذر زمان چیز عجیبی است ؛ همه چیز را تحریف می کند...

 

۲۸مهر

یه آزمایشی هست به اسم آزمایش موقعیت ناآشنا. روی بچه های یک تا دوساله انجامش داده اند. آزمایش ازین قرار است که بچه و مادرش برای اولین بار وارد اتاقی با اسباب بازی با حضور یک فرد غریبه می شوند. بعد از مدتی مادر اتاق را ترک می کند. دیدند وقتی مادر بازمی گشت واکنش بچه ها به سه شکل بود:

بچه های دسته اول، خوشحال آغوش مادر را می طلبیدند.

بچه های دسته دوم،  از رفتن مادر بی قرار می شدند اما وقتی مادر باز می گشت؛ از رفتن به آغوش مادر سرباز می زدند و همچنان گریه می کردند.

بچه های دسته سوم نه به رفتن مادر واکنش نشان می دادند نه به بازگشتش! حال اینها از همه خرابتر است!

 

از نتایج مهم این آزمایش فقط همین را بگویم که دیدند این رفتار با افراد مورد دلبستگی تا آخر عمر؛ ثابت است.

من جزو دسته دومم! طاقت دوری ندارم و اگر بازگردد برای رفتن به آغوشش مقاومت می کنم!

توی روابطم فقط با " ر"  به امنیت رسیده ام. آن هم انقدر صبوری کرده؛ آنقدر توضیح داده؛ آنقدر شوخی کرده؛ آنقدر عذرخواهی کرده که حالا دیگر مطمئنم اگر مدتی ارتباطش قطع شود؛ نه از سر بی مهری و بی توجهی است؛ که حتما موضوع مهمی پیش آمده است!

۲۸مهر

بگو چه قدر آزرده ای؟ 

تا بگویم چه قدر دوستش داری...

 

۲۸مهر

بگذار ناراحتی؛ بهانه ای شود برای به آغوش کشیدنت و نه جدایی!

خیلی ساده است؛ فقط ابرازش کن!

۲۸مهر

یه عزیزی گفته بود از هر اتفاق، مرواریدشو صید کن و بقیه شو دور بریز!

توی تور این اتفاق؛ لنگه کفش بود؛ قوطی پلاستیکی بود و چند ماهی کوچک خوشحالی!

مرواریدش را خیلی گشتم تا پیدا کردم... اذیت شدم ولی ارزشش را داشت... هنوز دارم می گردم...

۲۸مهر

آخ! فانتزی ها... فانتزی ها...  این تصاویر ذهنی موزی با هاله ای عظیم از هیجان.... می شود به یک انفجار هسته ای تشبیهش کرد.  یک بمب کوچک و موجی عظیم از خوشحالی یا غم که تاثیرش تا مدت ها ماندگار است!

شما را سفارش می کنم به شناخت فانتزی های یکدیگر!

شما را سفارش می کنم به تلاش برای محقق کردنشان حتی جزئی!

شما را سفارش می کنم به کشف فانتزی های خودتان و معنایش...

 

۲۸مهر

من با این جملات مشکل دارم که عشق فقط یکبار تجربه می شود؛ دو بار تجربه می شود و...   از نظر من اصلا می تواند صدبار تجربه شود؛ مثل غم مثل ترس؛ مثل شادی؛ گیرم که پیچیده تر باشد و توان جسم و روان ما برای تجربه اش کمتر!

من اصولا با ایده آل سازی این هیجان مشکل دارم. ابدا جذابیتش را انکار نمی کنم اما به نظرم خیلی روزمره تر و دم دستی تر از این حرفهاست... تقدسی هم ندارد... عشق ورزی چرا ولی تجربه فردی این هیجان ؛ تقدسی ندارد! 

اتفاق عجیبی نیافتاده است؛ فقط روان ما، یک نفر را با طبیب دردهایش اشتباه گرفته است؛ همین!

القصه؛ الامان از درد ... 

القصه؛ دو جانبه اش را برایت آرزو می کنم...

۲۷مهر


عزیزکم! گاهی بی رحمانه ، در دوراهی ِانتخابِ آنچه درست می نماید و آنچه بدان شوق داریم ؛ قرار میگیریم....
با هزاران سوال در سر:
آیا آنچه درست می نماید به راستی درست است؟
آیا آنچه بدان شوق داریم، تا فردا خواهد پایید؟
کدام بهتر است؟استقامت برای آنچه درست می نماید  یا شهامت برای انجام آنچه اشتباه می نماید و بدان شوق داریم؟ 

 

الان در جایگاهی ام که هر دو انتخاب را ستایش می کنم!

 

 

۲۶مهر

گفت مشاورش گفته همسرت دوستت ندارد؛ با این واقعیت مواجه شو!

گفت : گفتم چرا آخه؟ مگه من چمه؟ مگه من چی کم دارم؟ مشاورش گفته بود هیچی! تو بنزی و او بی ام وِ می خواهد!

یاد یک فیلم افتادم. برادری (که گِی بود) به خواهری (که از نظر جنسی بی بندو بار بود) می گفت چرا از همسرت جدا نمی شوی؟ خواهر جواب می داد که او بهترین است! و برادر در جوابش می گفت شاید تو لایق بهترین نیستی... شاید تو بهترینو نمی خوای...‌

۲۶مهر

لطفا!

چشمانت بخندد

و لبانت ببوسد