از دنیای شخصی ام

۰۳مهر

پیش از کرونا سفر زیاد می رفتیم. خورده بودیم به سوددهی شرکت " ر" اینها و کنار ایرانگردی کردنمان؛ زده بودیم در کار سفرهای خارجی. توی سه سال، مکه و استانبول و تفلیس و دبی رفتیم. توی آخرین سفرمان تازه دلار شده بود حوالی سه هزار تومان!! قرار سفر بعدی مان را مالزی گذاشته بودیم که قیمت ها سر به فلک کشید؛ کارها خوابید و کرونا شروع شد! 

القصه، یادم می آید تفلیس که بودیم؛ یک شب حوالی معروفترین کازینویش؛  زنی زیبا و مست را دیدیم که یک مرد غیر مست سعی داشت راهی خانه اش کند. زن مادام می رفت برای بوسیدن و بغل کردن مرد و کلماتی را التماس گونه ادا می کرد. مرد با چهره ای جدی دستهای زن را پس می زد و سعی می کرد سوار تاکسی اش کند. 

نمی دانم نسبتشان چه بود ولی هر چه بود لابد آن مرد می دانست فردای مستی؛ این زن از کارش پشیمان می شود. لابد مرد باشرفی هم  بوده است. اما من با خودم می گفتم مرد حسابی چه می شد اگر تو هم دو پیک می خوردی...

۰۳مهر

لعنت به سقوط بورس

لعنت به صعود ارز و طلا

که در بالا و پایین قلبت

جایی برای صحبت از دلتنگی 

باقی نگذاشته است...

۰۲مهر

گفته بود  آدمیزاد که خیک ماست نیست، که انگشت بزنی؛ جایش هم بیاید. جای انگشت دلهره و افسردگی و تنهایی رویش باقی می ماند...

چه خوب گفته بود...

۰۲مهر

وقتی کسی پیامم را دیر جواب می دهد؛

من : به تخمشم نیستم!

خودم: چرا چرا هستی!

۰۲مهر

خدایا 

تو را به " توفنا مع الابرار " قنوتم قسم

کارم را ؛ حال و احوالم را به نااهلان گره مزن...

۰۱مهر

آهنگ گوش دادن مدامم را بهانه کرد و گفت چند وقت است عوض شده ای..‌‌‌. انکار نکردم..‌. گفتم آدم ها عوض می شوند..‌. 

راست می گفت عوض شده ام‌... وجهی از خودم را پیدا کرده ام که قبلا ندیده بودم... وجهی از آدمی از جنس نیاز که برای خودم هم دوست داشتنی نیست....نیازمند بودن _ از هر جنسی_ برای من غمبار است.... حالا هر چه هم با خودم مرور کنم که جذابیت آدمها به نیازشان است؛ هر چه با خودم مرور کنم آدم بی نیاز؛ آدم مرده است؛ باز هم برایم غم دارد.‌‌‌.‌. 

راستش به نظرم؛ نیاز قشنگی ندارد؛ اینکه آدمها چطور برآورده اش می کنند؛ ممکن است قشنگی داشته باشد... تاکید می کنم " ممکن" است قشنگی داشته باشد.‌.. ممکن هم هست در راه برآورده کردنش همه چیز را گُه مال کنند..‌‌. 

خدایا! چطور به نیازمندی آدمها رحم ت نمی آید؟ 

نمی دانم شاید هم می آید...

۰۱مهر

کاری نداشت چند ساله ای؛ کاری نداشت مجردی یا متاهلی؛ کاری نداشت بچه داری یا نه؛ دعایش برای همه یکسان بود :" خدا ان شا الله یک عروس و داماد خوب قسمتتان کند!"

صفای باطن داشت آقای ب. آن وقت ها که من میدیمش سی و یکی دو ساله و مجرد بود. حالا خودش یک پسر کوچک دارد. یک کپی از خودش. عکسشان را روی پروفایلش دیدم.

حالا بعد از حدودا ده سال؛  دارم معنی حرفش را می فهمم. دعای خوب و جامعی است انصافا...  

دیده ام که یک عروس یا داماد نافرم؛ چطور آفت یک طایفه شده اند...متاسفانه دیده ام...

 

۰۱مهر

خوشحال که می شوم ؛ کودک درونم را آزاد می کنم و هو هو کنان شروع می کنم مدل فیونا زن شِرِک رقصیدن و لرزاندن!! الحق که صحنه خنده داری می شود و همسرم هم، هر بار بلند می زند زیر خنده! اصلا همین خنده اش این رفتار را ماندگار کرد.

منظورم از خوشحالی، همین خوشحالی های روزمره و یک دفعه ای است که مثل رگبار تابستانی سر می رسد. مثل وقتی که شرط را از او می برم.

آنروز اما وضعیت فرق داشت. بی اجازه  نوت موبایلم را خوانده بود و فکر کرده بود با سرچ کردنش می تواند آدرس وبلاگم را پیدا کند. برای اولین بار، این او بود که هوهو کنان می خندید و از خوشحالی نابلدانه می رقصید!  از وصف حالم عاجزم.  هیچ وقت ندیده بودم این طوری خودش را بسپارد دست احساسش... انگار توی فضا اکلیل پاشیده بودند... ثانیه به ثانیه اش توی ذهنم ثبت شده است.

حسابی خندیدم و گذاشتم حسابی شادمانی بکند... وقتی که تمام شد گفتم نمی تواند آدرسم را پیدا کند چون توی تنظیمات وبلاگم تیک اینکه نوشته هایم برود در موتورهای جستجو را نزده ام. 

اینبار من بودم که دوباره مدل زن شرک می رقصیدم و می خندیدم!!

۳۱شهریور

آن لحظه که توی جمع نشسته ای و اتفاقی با کسی چشم توی چشم می شوی؛ حیا میکنی ،  سریع نگاهت را میگیری، سرت را به چیزی گرم می کنی؛  سی چهل ثانیه بعد که دوباره نگاه می کنی میبینی همچنان با گردن کج و بی مهابا غرق در تماشایت است؛ همان لحظه ... 

 

پ.ن: توی زبان بدن می گویند وقتی کسی با گردن کج نگاهتان می کند؛ نشانه تحسین و علاقه است.

۳۱شهریور

با این همه آتش کینه که سالهاست توی سینه اش حمل می کند،؛ مانده ام چطور هنوز خاکستر نشده است؟!

 

این را هم از سر تعجب گفتم هم از سر خشم!