از دنیای شخصی ام

۱۵مهر

دخترم که بد اخلاقی می کند؛ یا گرسنه است؛ یا خوابش می آید یا جایی از بدنش درد می کند. بد اخلاق که می شود، دانه دانه اینها را با او چک می کنم. رفع که می شود دوباره دختر شیرین زبان دلربای همیشگی می شود.

بزرگتر که می شویم اما اوضاع پیچیده تر می شود؛ هم تعداد چک کردنی ها بیشتر می شود و هم رفع کردنشان دشوارتر...

چک کن:

دلتنگ شده ای؟

عشقی که خواسته ای؛ دریافت نکرده ای؟

ترسیده ای؟

او که نباید نادیده ات گرفته است؟

درک نشده ای؟

هورمونهایت به هم ریخته است؟

قَدرت را ندانسته اند؟

ناکام شده ای؟

دلت تنهایی می خداهد؟

 خسته شده ای؟

خرابکاری کرده ای؟

در حقت بی عدالتی شده؟

یک مرگیت هست که نمی دانی اسمش چیست؟

.

.

‌.

تازه اگر بلدی؛ رفعش کن...

۱۵مهر

از تنهایی

آبستن آشوبم...

 

۱۴مهر

بدون شک، لذت دوش آبگرم در هوای سرد؛ یا وقتی که سردمه، جزو پنج تا لذت اول من تو این دنیاست!

۱۴مهر

تازه فهمیده ام ؛ من به دوستت دارمِ ساده قانع نیستم! 

ازقضا من همان برونریزیِ پرشورِ هیجاناتِ عاشقانه را طالبم...  

۱۳مهر

مثال یک مهمانی را زده است. دو مرد در یک مهمانی با هم ملاقات می کنند. مرد عینکی برای اینکه سر صحبت را با تازه وارد باز کند؛ ازو می پرسد چه کاره است. تازه وارد همراه همسرش به مهمانی همکاران او آمده است؛ در حالی که ترجیح میداد در خانه بماند و استراحت کند. او به این مهمانی ها علاقه ندارد. از نظر او همکاران همسرش، خسته کننده اند.
این مرد به خاطر بالا آمدن از پله ها از نفس افتاده و قلبش تند می زند، از همسرش به خاطر اجبار او به آمدن عصبانی است، ویژگی ذاتی او اینست که در ملاقات های جدید منتظر حمله است، و رفتار عادتی او اینست که اول حمله کند و برتری خود را ثابت کند، نیاز او اینست که خشم و اضطرابش را کاهش دهد و قاطع و شایسته به نظر برسد، باوری که دارد اینست که این هم یک روشنفکر عینکی دیگر است که همیشه آدم های زحمتکش را تحقیر می کند.
همه اینها باعث می شود در جواب آن مرد عینکی سینه جلو داده و در حالی که روی صورت مرد عینکی خم شده است؛ بگوید: من برای زندگی کار میکنم؛ شما چه کاره اید؟

این حکایت خیلی از مراودات روزمره ماست... واکنش و قضاوت دیگران در مقابل ما؛  تقریبا ربطی به ما ندارد !

۱۳مهر

سوالاتی که باید جوابشان را پیش از مرگ بدهم؛

لذتی هست که بخواهم تجربه اش کنم و نکرده باشم؟

اعترافی هست که باید بکنم و نکرده باشم؟ 

حرفی هست که باید بگویم و نگفته باشم؟ 

دوستت دارمی هست که باید بگویم و نگفته باشم؟

کاری هست که باید انجام بدهم و انجام نداده باشم؟

دلم برای چه چیزهایی تنگ خواهد شد؟

هیچ آب از آب تکان خواهد خورد؟

مرا با چه چیزی ،به چه چیزی،  یاد خواهند کرد؟

دل کندن از کدام وابستگی هایم برایم سختتر  است؟

اگر اختیار و انتخاب داشتم؛ کدام را انتخاب می کردم؛ رفتن را یا ماندن را؟

اگر بهم می گفتند می توانم قبل از مرگم؛ جایی را در طول زمان در گذشته و آینده ببینم؛ چه زمانی را انتخاب می کردم؟

برای هر کدام از عزیزانم؛ در لحظه وداع ، آرزویم چیست؟ 

به سبک فلان فیلم؛ اگر بهشت ، زندگی کردن ابدی در یکی از بهترین لحظات زندگی ام باشد؛ کدام لحظه را انتخاب خواهم کرد؟ 

بدترین لحظه زندگی ام کدام بود که پیش خدا گریه و گلایه بکنم؟

با همین تجربه، اگر دوباره متولد می شوم؛ زندگی ام چه فرق هایی داشت؟پشیمانی هایم چیست؟ بهترین تصمیماتم کدام بود؟ پیش از مرگم؛کدام کتاب را  به دخترم توصیه کنم که حتما بخواند؟کدام فیلم را حتما ببیند؟ کدام خیابان را حتما قدم بزند؟ کدام شعر را از بر بکند؟ چه چیز را حتما زندگی بکند؟

 

سوال اول و ششم اشکم را درآورد...

 

پ.ن: شاید بعدا این لیست را کاملتر کنم... 

 

 

۱۳مهر

چهل و یک ساله و مجرد بود. با ثروت زیاد. فقط ده میلیارد توی بورس داشت. بی عشق سر می کرد. گفته بود اوایل ازینکه مخ دختری را بزنم ؛:نازش را بکشم و بعد با او بخوابم؛ لذت می بردم. حالا حوصله آن را هم ندارم. کرونا گرفت و با وجود این ثروت، به بیمارستان دولتی رفت! 

حالا خبر از دنیا رفتنش را شنیده ایم. تکان دهنده ست... 

۱۳مهر

نوشته بودم اگه کاری کنی که از خودش بدش بیاد؛ روی اولین کسی که بالا میاره، خودتی!!

تازگی ها یک مطلب علمی خواندم مبنی بر اینکه آغلب افرادی که وارد یک رابطه موازی می شوند؛ احساس ارزشمندی شان آسیب دیده است! به عبارتی وارد رابطه موازی می شوند که حس خوبی از خود پیدا کنند. 

۱۳مهر

آن وقت ها دبیرستانی بودم. برای یک پروژه درسی باید با معلم ها مصاحبه می کردیم. سوال من این بود که چه چیزی باعث می شود زوج هایی که با عشق ازدواج کرده اند؛ از هم جدا شوند؟

ازدواج که کردم سوالم تغییر پیدا کرد به اینکه ؛ چه چیزی باعث روابط فرازناشویی می شود؟

بعدها سوالم این شد؛ چه چیزی باعث می شود زوج ها؛ سالهای طولانی کنار هم بمانند؛ و با علاقه بمانند؟

۱۲مهر

دیگه جوری شده که ، افرادی که هیچ آثاری در فضای مجازی ازشون وجود نداره؛ یا خودشون یک دفعه از تمام سوراخ سمبه های فضای مجازی محو میشن؛ برام ترسناکند!