با هندزفری آهنگ گوش می دهم و می رقصم تا کالری بسوزانم.
به آهنگ مث فرشته های امیرعباس گلاب میرسم، آنجایی که می خواند:
"با دنیا سر تو دیگه بی حسابم" ؛ فقط یک نفر توی ذهنم می آید؛ همسرم!
خوشحالم که این جمله برایم مصداق دارد.
یادم باشد ۲۲ آبان که شد؛ توی پیام تبریک تولدش ؛ برایش بنویسم...
پی نوشت: عنوان مطلب، مصرعی است از یکی از شعرهای عماد خراسانی که بسیار دوستش دارم:
سرم بر سینه ی یار است ، از عالم چه می خواهم ؟
به چنگم زلف دلدار است ، از عالم چه می خواهم ؟
تو را میخواستم ، افتاده ای چون گل ببالینم
فراغم از گل و خار است ، از عالم چه می خواهم ؟
تو بودی آنکه من میخواستم روزی مرا خواهد
دگر کِی با کسم کار است ، از عالم چه می خواهم ؟
مرا پیمانه عمری بود خالی از می عشرت
کنون این جام سرشار است ، از عالم چه می خواهم ؟
بیا بر چشم بیخوابم نشین ، گل گوی و گل بشنو
تو یارم شو ، خدا یار است ، از عالم چه می خواهم ؟
اگر نالیده بودم حالیا از بخت می بالم
وز آنم شکر بسیار است ، از عالم چه می خواهم ؟
دلم رنجور حرمان بود و جانم خسته ی هجران
طبیب اکنون پرستار است ، از عالم چه می خواهم ؟
نمی کردم گمان روزی شود بیدار بخت من
کنون این خفته بیدار است ، از عالم چه می خواهم ؟
مرا طبعی است چون دریا و دریائی است گوهر زا
چه باک از سهل و دشوار است ، از عالم چه می خواهم ؟
نگارم می نویسد ، مستم و تب کرده شوقم
سرم بر سینه ی یار است ، از عالم چه می خواهم ؟