شما را وصیت می کنم :
به ریسک کردنِ روراستی.
به پارک ملت رفتن در هفته آخر اسفند و هفته اول فروردین.
به تماشای خودتان در آینه هنگام سکس.
به پدر و مادر شدن.
به پر سر و صدا خندیدن و گریستن.
به عاشق شدن؛ این توهم شیرین.
و به حفظ پیوندها.
شما را وصیت می کنم :
به ریسک کردنِ روراستی.
به پارک ملت رفتن در هفته آخر اسفند و هفته اول فروردین.
به تماشای خودتان در آینه هنگام سکس.
به پدر و مادر شدن.
به پر سر و صدا خندیدن و گریستن.
به عاشق شدن؛ این توهم شیرین.
و به حفظ پیوندها.
نه جنبه ی penpal ِ جنس مخالف را دارم و نه penpal ِ همجنس برایم جواب می دهد، چه کنم ؟؟ :)))
نوشته است "شما اینجا هستید تا مزه منحصر به فرد خودتان را به جهان هدیه کنید و به هستی به گونه ای خدمت کنید که خاص شماست و فقط شما می توانید."
به اینجایش که رسیدم نتوانستم ادامه بدهم... دو باره و سه باره و چهارباره خواندمش.....احساس منحصر به فردی.... مدتهاست که از دستش داده ام....
موقع بیرون رفتن؛ رژ لبم که به نظرش پررنگ بیاید؛ نمی گوید کمرنگش کن. انقدر از من بوسه می گیرد که رنگی به لبهایم نماند.... حتی حالا که ماسک به صورت هستم... بعد به لبهایم نگاه می کند و می گوید حالا خوب شد.... این حرکت هم رمانتیک است هم آنتی رمانتیک! ولی من خوشم می آید هم ازین بوسه ها و هم از رژلب های جاندارِ پررنگ!
ناشیانه
غرق می شوم
در نرما و گرما و دریای
لبها و دستان و آغوشت ...
عجیب است که گاهی در واکنش به همان چیزی که بیش از همه به آن نیازمندیم؛ و کمتر از همه دریافتش کرده ایم ؛مقاومت می کنیم و یابووار جفتک می اندازیم...
امروز سالگرد عروسیمان است. دیشب فکر می کردم که اگر تا الان ازدواج نکرده بودم به احتمال زیاد هیچ وقتِ دیگر، ازدواج نمی کردم. و این اصلا به این معنا نیست که اگر به عقب برمی گشتم انتخاب دیگری می کردم. اتفاقا کاملا برعکس؛ خوشحالم که به وقتش و با اهلش ازدواج کرده ام. موضوع اینست که متوجه شده ام هر چه سنم بالاتر می رود، اعتماد و خوش بینی ام هم آب می رود. به نظرم مولفه ی اساسی دل دادن، اعتماد است.تفاوت زیادی است بین اینکه دو دستی و با کمال میل دلت را کف دستت بگذاری و تقدیمش کنی با اینکه با شک و تردید ذره ذره از آن رونمایی کنی و هر لحظه در صدد پس گرفتن و پنهان کردنش باشی. من فکر می کنم فرق ازدواج در دهه سوم با دهه چهارم در همین باشد و خب می دانی دخترم؟ من همیشه خوردنِ یکدلانه و با لذت ِ کثافت را به خوردنِ با ترس و تردیدِ عسل ترجیح داده ام!
نوشته است " خصوصیاتی که بیش از همه در دیگری تحسین می کنیم؛ همان قابلیتهای نزیسته ای هستندکه برای رشدکردن در درون خودمان پخته و آماده شده اند. ما توانِ رو به رشدمان را به کسی دیگر فرافکنی می کنیم و ناگهان جذب او می شویم. اولین نشانه اینکه چیزی در درون ما دارد تغییر می کند موقعی ست که میبینیم کسی دیگر در نظر ما برق می زند و می درخشد."
نوشته است " درجریان عاشقی، انسان بودنِ معشوق فراموش می شود ،زیرا ما در واقع در پی توان نهفته خودمان هستیم. و دقیقا به این علت که قابلیت های خودمان را نشناخته ایم و اعاده نکرده ایم، کار تمام نشده را زمین میگذاریم و با همان کسانی که ادعای دوست داشتنشان را داریم؛ زخم های کهنه را تکرار می کنیم."
زندگی نزیسته ات را زندگی کن / رابرت الکس جانسون
می خوانمش و جادوی جاذبه افراد برایم رنگ می بازد. یاد آن جمله شریعتی می افتم که " لطافت زیبای گل زیر انگشتان تشریح می پژمرد!"