از دنیای شخصی ام

۲۱مرداد

ماشین را از نمایندگی تحویل گرفتیم... حتی فکر رانندگی با ماشین دنده اوتومات هم به وجدم نمی آورد.... می دانم چرا انقدر خنثی هستم... نمی خواهم ناسپاسی کنم....می دانم  نتیجه اش یکیست  اما تفاوتش برای من از زمین تا آسمان است اینکه برایم به عنوان هدیه می خرید تا اینکه از سر جبرِ پروتکل های خرید ایران خودرو... 

 

مَثَلِ خودش است... می گوید مثل این است که یک شربت خوشمزه را توی آفتابه برایت سرو کنند!!

 

یا شاید به عبارت بهتر و به سبک سعدی جان " غرض ماشین بود؛ غرض نه من بودم"!!

۲۱مرداد

احساس می کنم مرگ از رگ گردن بهم نزدیکتره و اگه الان مجرد بودم  حتما می ترسیدم  بدون تجربه مِی و معشوق و بوس و کنار و آعوش بمیرم و احتمالا خوش به حال دوست پسرم  هم می شد.... 

 

۲۱مرداد

من از نگاه شما.

 

خوشحالم میشم پیام های ناشناس و خصوصی شما رو "درباره خودم" بخونم.  پیامهایی شامل برداشت، توصیه یا تصورتون از من.

 

حتما بهشون فکر خواهم کرد.

۲۰مرداد

کمی تواضع، جایگاه تو را در قلبها بزرگتر می کند.... روی "کمی" به همان اندازه تواضع تاکید دارم دخترم....

۱۷مرداد

کلی از فلان فیلم تعریف کرده بود که یعنی تماشایی است.... دانلود کردم. دیدم کل ماجرا حول سادیسم جنسی یک مرد می چرخد و لاغیر!! ... گُرخیده ام!!.... دارم به این فکر می کنم فیلم های مورد علاقه افراد چه قدر می تواند شناختی از انها به دست دهد؟!!!

۱۶مرداد

از هرچه کارِ گروهیه؛ متنفر شدم... انقدر خسته ام که توان ِ مرور چرایی این تنفر را هم ندارم... تُف به کار گروهی تو ایران.‌‌‌... تُف به همگروه شدن با مردها .. تُف.... تُف به هر چی آدمِ از زیرِ کار دررو...

 

تُف به کمالگرایی خودم..‌

۱۴مرداد

نوشته بود " خوشبختی مثه تلفنه؛ اگه بقیه نداشته باشنش به هیچ دردت نمی خوره" ...

 

این روزا خوب میفهمم چی میگه...

خدایا لطفا  تا روزهای خوبِ آن عزیز را ندیده ام؛ مرا نمیران....

۱۳مرداد

پای لپتاپ نشسته ام و صفحه بورس جلویم باز است. قیمت ها را تماشا می کنم که بالا و پایین می روند. دقیق نمی دانم سودهای آخرم برای آموزش های جدید است یا مرهون رشد شاخص کل.

همزمان فکرم جاهای دیگر می رود ....پیش "ف" که آیا لقمه اش را خورد؟ ....   چرا فلانی با اینکه آنلاین است پیامهایم را باز نمی کند؟ چه قدر از آدمهای پیچیده گریزانم... چرا در خانواده ما گناه کبیره  است که زنی در رابطه شیفته تر باشد؟ .... ناهار را چه کار کنم؟ ... دیشب کابوس دیدم... هراسان از خواب پریدم و بی اختیار و به سرعت  "ر" را بغل کردم. چند دقیقه گذشت تا آرام شدم. همان موقع بود که گفتم خدایا کابوس را از تنهایان عالم بگیر...  چرا شاخص صعودی است ولی قیمت ها در حال ریزش اند؟! ..‌. این کسی که آمار وبلاگ نشان می دهد چند بار صفحه تماس با من را باز کرده و هیچ وقت چیزی ننوشته کیست؟...  اوووف چه قدر کار نکرده دارم..‌‌. چرا میل نوشتنم خاموش نمی شود؟... 

۱۳مرداد

شوخی ای که فقط خودتون ازش لذت ببرید؛ شوخی نیست، آزاره....

۱۳مرداد

سرش رو نزدیک آورد. دست هاشو گذاشت رو گونه هام و  با صدای آرومتر از معمول گفت "تو مثه یه گلی هستی که هیچ وقت دلم نمی خواد پژمرده شه؛ دوسِت دارم" !!

 

 

فارغ از تجربه ذوق مرگیم؛ این بچه واقعا استعداد نویسندگی داره!!